سایت تفریحی و سرگرمی چفچفک



به گزارش سایت تفریحی چفچفک به نقل از دیجیاتو : مشخصه اصلی بازی‌های مستقل که وجه تمایز آن‌ها با عناوین AAA به شمار می‌آید بودجه کمتر و مختصرتری است که به پای آن‌ها خرج می‌شود، با این حال همه می‌دانیم که هزینه‌های کمتر وما به معنی کیفیت پایینتر یا جذابیت کمتر نیست. حتی بسیاری از بازی‌های به یاد ماندنی و درگیرکننده‌ای که تا به حال بازی کرده‌ایم به صورت مستقل خلق شده‌اند و تنها چیزی که توانسته نام آن‌ها را برایمان جاودانه کند روایت، گیم پلی و هسته جذابشان بوده است.

ادامه مطلب

با وجود پیشرفت پرشتاب تکنولوژی و کاربرد زیاد اینترنت در زندگی روزمره، تمایل به خرید آنلاین زیاد شده است. اما به نظر می‌رسد هنوز در برخی حوزه ها ربات ها نتوانسته اند جای انسان را بگیرند. فرض کنید که می‌خواهید به مشهد سفر کنید؛ مقصد را می‌دانید اما آیا می‌توانید بدون م با کسی که قبلا این مسیر را رفته برنامه سفر بچینید؟ با خواندن این مطلب دلیل اینکه چرا هنوز برای رزرو تور ارزان مشهد نیاز به مشاوره تلفنی دارید را خواهید دانست.

ادامه مطلب

به گزارش سایت تفریحی چفچفک به نقل از دیجیاتو مدیرعامل شاتل موبایل اعلام کزد که این اپراتور برنامه ویژه‌ای برای دلجویی از مشترکان خود پیروی اختلالات اخیر در اینترنت دارد. آرش کریم بیگی»، در گفتگو با دیجیاتو با تاکید بر اینکه اختلال سراسری اینترنت بین الملل طی روزهای گذشته، خارج از شبکه تلفن همراه شاتل موبایل بوده، از برنامه این اپراتور برای اعطای بسته رایگان به منظور دلجویی از مشترکین سیم کارت های این اپراتور خبر داد.

ادامه مطلب

دانلود رمان تقدیر خورشید | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان تقدیر خورشید با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

♦ نام رمان: تقدیر خورشید

♦ زبان: فارسی

♦ ژانر رمان: عاشقانه

♦ تعداد صفحات: 287

♦ نوع فایل: pdf

♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: 5.07 مگابایت

♦ نویسنده: زهرا مفیدی

♦ توضیحات:

داستان رمان درباره ی دختری است به نام خورشید که دست تقدیر او را گریبان گیر مشکلات می سازد و در حالیکه در یک قدمی ازدواج با پوریا است از هویت اصلی خود آگاه می شود. خورشید پرستار دو کودک است و به واسطه ی شغلی که دارد با فردی به نام سیروان آشنا می شود، روزگار سیروان و پوریا را در مقابل یکدیگر قرار می دهد، این در حالی است که پدر خورشید در جهت حفظ منافع شرکت از ازدواج او با فرد مورد نظرش می گوید.رمان تقدیر خورشید رو از سایت تفریحی چفچفک دانلود و استفاده کنید.

خلاصه رمان:

"خورشید"
روی صندلی کنار تخت بچه ها نشسته بودم، اون روز هم مثل روزهای دیگه داشت به پایان می رسید.
با اینکه خوابوندن بچه ها حدود یک ساعت طول می کشید و گاهی این زمان اونقدر طولانی می شد که حتی به تهدید اون ها منجر می شد، اما هر شب که به خواب می رفتن، به آرامش می رسیدم و حوادث اون روز رو فراموش می کردم!
اتاق بچه ها رو خیلی دوست داشتم.اتاقی تقریباً بزرگ با کاغذ دیواریِ سفید و گلهای یاسی، دو تا تخت سفید به همراه یه کمد بزرگ سفید که لباساشون داخلش قرار داشت.کنار تخت،یه خرس صورتیِ بزرگ با پاپیون قرمز گذاشته بودن. یه میز کوچک بنفش هم داخل اتاق بود و قوری و فنجان اسباب بازی روی اون گذاشته شده بود.
عکس بچه ها با قاب یاسی روی دیوار نصب شده بود.پرده های کوچک چهار خونه ی یاسی هم جلوی شیشه های یخ کرده ی پنجره ها آویزان بود.
یکی از خدمتکارا در رو باز کرد و گفت: خانم!
- هیس، خوابن!
- آخ، عذر می خوام.
با صدای آروم تری ادامه داد: خانم فلاحی اومدن، کارتون دارن.
-باشه، الان میام!
پتو رو روی بچه ها- آنه و آرزو- مرتب کردم و از اتاق خارج شدم، از پله ها پایین رفتم و به خانم فلاحی- مادر بچه ها- سلام کردم، اون هم در جواب گفت: سلام خورشید جان، خسته نباشی!
لبخندی زدم و گفتم: مگه میشه آدم از بودن با این بچه ها خسته بشه؟!
البته حرفی که زدم با احساسم مغایرت داشت، چون اگر کسی می خواست حتی برای یک روز هم که شده آنه و به خصوص آرزو رو نگه داره صد در صد دیوونه می شد!!
-خوشحالم اینو می شنوم.
خدمتکار لیوان آبی به همراه قرص برای خانم فلاحی آورد.
-دستت درد نکنه، سرم خیلی درد می کنه، حسابی خسته شدم.
پس از خوردن قرص و نوشیدن آب رو به من گفت: ببخشید که امشب انقدر دیر رسیدم، هم بیمارستان شلوغ بود، هم ترافیک سنگین.
-خواهش می کنم، اشکالی نداره فقط با اجازتون من دیگه برم.
-برو عزیزم، مواظب خودت باش!
پس از چند لحظه گفت: راستی! فردا یکم زودتر بیا!
-می تونم بپرسم چرا؟
خانم فلاحی پاسخم رو نداد، ظاهراً حوصله ی پاسخ دادن نداشت.
بدون اینکه ذهنم رو درگیر کنم، به اتاقی که نزدیک اتاق بچه ها قرارداشت رفتم و کیف و سویشرتم رو برداشتم و بعد از خداحافظی از مریم خانم- خدمتکار اصلی اونجا- از منزل خانم فلاحی خارج و سوارماشینم شدم و به طرف خونه ی خودمون به راه افتادم.

دانلود رمان تقدیر خورشید | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبای

 دریافت
حجم: 5.07 مگابایت


دانلود رمان لرزیدن قلب یک پری | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان لرزیدن قلب یک پری با لینک مستقیم, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید

♦ نام رمان: لرزیدن قلب یک پری (جلد اول)

 زبان: فارسی

 ژانر رمان: عاشقانه، فانتزی و تخیلی

♦ تعداد صفحات: 401

 نوع فایل: pdf

 حجم کتاب رمان عاشقانه: 2.93 مگابایت

 نویسنده: pariafsa

 توضیحات:

داستانی عاشقانه‌ای در اعماق اقیانوس، آنجا که انوار خورشید بی تابانه از میان امواج می گذرند تا شن های کف اقیانوس را نوازش کنند، مراسمی برای پریان دریایی در حال برگزاریست اما آیا همه چیز همان طور پیش می‌رود که ده ها سال قبل اتفاق افتاد؟! چه اتفاقی در پس امواج پیش روست؟. رمان لرزیدن قلب یک پری رو از چفچفک دانلود و استفاده کنید.

خلاصه رمان:

مقدمه
اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی
به آسمان بیندیش!
زیرا در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد.
***
کیمیاگر با آن چشم های نافذ و آن صورت پر از چین و چروک نگاهی به ما انداخت. نگاهی که حس ترس و تنهایی را درون هر کسی بیدار می کرد.
از گوشه چشم، نگاهی به تامیلا انداختم. دست هایش را در هم گره کرده و روی باله اش جمع کرده بود، سردرگریبان و لرزان.
کیمیاگر درون غاری در گوشه ای از شهر پریجان زندگی می کرد. گیاهان دارویی و معجون های شفابخشی همیشه در خانه اش یافت میشد. دور از دید مردم زندگی می کرد؛ امّا همیشه کمک حال مردم شهر پریجان بوده و هست. با اینحال همیشه ترسی بوده و هست و دلیلش هم چیزی به جز حرف های در گوشی پریان شهر نبود. منظورم همان شایعه ارتباط ارواح با کیمیاگر است.
دست هایم را روی دست های تامیلا گذاشتم و فشاری دادم. نگاهش سمت من چرخید. چشمهایم را روی هم گذاشتم.
- نگران نباش.
- نوبت شما رسیده؟
با صدای کیمیاگر به سمتش چرخیدیم. گفتم:
- بله. من و تامیلا و البته سه نفر دیگه از دوستام.
کیمیاگر سری به نشانه فهمیدن تکان داد و به سمت قفسه سنگی پشت تخت زهوار در رفته اش رفت.
بعد از برداشتن چیزی سمت میز مطالعه اش آمد و آنها را رویش گذاشت. از تامیلا فاصله گرفته و به سمت میز کیمیاگر که پر از اشیا گمشده ی مرموزی بود رفتم. پنج گردنبند سفید و ظریف متصل به شیشه کوچک و استوانه ای شکل را که روی میز بود نشان داد و گفت:
- باید پُر بشن.
نگاهم را از دست های لرزانش به چشم هایش سوق داده و با اطمینان سری تکان دادم. سپس گردنبندها را در مشت گرفتم. یکی از آنها را که برق دلنشینی داشت، جدا کرده و به گردن انداختم.
با نگاه کوچک و بدون دقّت، کل غار را از نظر گذراندم. هر گوشه از غار پر از وسایل عجیب و مرموزی بود که تا به حال نظیرش را ندیده بودم. به این میماند که از دنیای دیگری سر از غار کیمیاگر درآورده باشند. به همراه تامیلا از درون غار بیرون به بیرون شنا کردم. به محض خروجمان از غار تامیلا نفس حبس شده اش را رها کرد و گفت:
- وای! مردم از ترس.
با لبخندی سمتش برگشتم و به او که خود را روی تپه ی کوچک مرجانی رها میکرد زل زدم. صدایش بلند شد و گفت:
- این زن خیلی مرموزه. مطمئنم شایعه ها حقیقت دارن.
دست راستم را زیر چانه ام گذاشتم و دست چپم را که گردنبندها را نگه داشته بودم تکیه گاهش قرار دادم و با چهره متفکرم غار کیمیاگر را در ذهنم مجسم کردم.( غاری نیمه تاریک پر از قفسه هایی که شیشه های بزرگ و کوچک درونش بود و اشیا مرموزی که در جایجای غار پراکنده بود.) متفکر سری تکان دادم و گفتم:
- اوم! درسته، خیلی مرموزه. چیزای عجیبی توی غارش داره.
تامیلا هوفی کشید و از جا برخاست. بعد از ده دقیقه شنا کردن، به پریجان رسیدیم. هلیا، لیانا و تیدا در ورودی شهر به انتظار نشسته بودند. همین که نگاهشان به من و تامیلا افتاد، فوراً سمتمان شنا کردند.
گردنبندها را در دستانم تابی دادم که با هیجان خندیدند. در حین شنا کردن تامیلا چشمکی با آن چشمان درشت و گردش زد و گردنبندی از دستم جدا کرد. به گردن انداخت و به شنا کردنش سرعت بخشید. جلوتر از من شنا میکرد و من رقص موهای قهوه ای مواجش را در آب میدیدم.

دانلود رمان لرزیدن قلب یک پری | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

 دریافت
حجم: 2.93 مگابایت


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


راهنمای خرید شارژر دیواری باتری جانان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. الناس کلهم احرار مطالب اینترنتی a4faran3 Larry's life tech4me Carl's notes فروشگاه سایت بلاگ بیست amankala
دزدگ